با توجه به اینکه تعدادی از خوانندگان وب لاگ کلاغ آسمان لطف کرده و برای بنده نامه نوشتند :

1 باید بسیار تشکر کنم از عزیزانی که نسبت به کلاغ آسمان لطف داشته و همیشه همراه بوده و هستند .

2 وب سایت کلاغ آسمان مدتی است که در حال تعمیر و بازسازی است و البته مربوط به مدیریت سایت هم نیست و مشکل از سِرور مربوطه بوده و امید است در قبال این مشکل پاسخگو باشند .

3  وب لاگ کلاغ آسمان به طور معمول هر 2 یا 3 روز یک بار به روزرسانی می شود .

4   مطالب منتشره در وب لاگ اکثرا آثار و نوشته های شخصی کلاغ  می باشد و گاهی نیز از نوشته ها و اشعار نویسندگان عالیقدر سرزمین ایران استفاده می شود { برای مشخص شدن نویسنده ی مطلب مربوطه به آخرین خط هر مطلب مراجعه کنید }

5 وب لاگ کلاغ آسمان آماده ی انتشار دست نوشته های دوستان اهل قلم می باشد .

6 کلاغ آسمان به هیچ گروه فرهنگی و یا غیر فرهنگی وابسته نبوده و مستقلا به انتشار نوشته های ( اکثرا ) شخصی و غیر شخصی پرداخته و هیچ گونه فعالیت سیاسی ندارد .

7   عقاید و فعالیت های کلاغ آسمان  با عقاید مکتب کروئیسم هیچ ارتباطی نداشته و یک تفکر فرهنگی ، اجتماعی مستقل از هر مکتبی است .

8 در آخر مجددا از دوستانی که از مطالب وب لاگ کلاغ آسمان استقبال کرده و همیشه حامی این وب لاگ بوده اند ، نهایت تشکر و قدردانی را می کنم .

 

کلاغ آسمان  -  3 / 2 / 1382

نیمه شب است و هیچ صدایی به گوش نمی رسد و هیچ رنگی به چشم نمی آید و هیچ چیز مرا از هیچ نمی رهاند . گاه گاه صدای تکراری امتداد خیابان

من ، یک ورق کاغذ ، یک خودکار و هیچ . من در این فکرهای مبهم و محو به هیچ کجا نمی رسم .

می دانم ! و این فکرهای تکراری و افسرده ی من مرا به چیزی غیر از خواب نمی کشاند .

عجیب دلم می خواهد در آغوش دیوارهای اتاقکم درد دل کنم . چهره ی سرد و خسته ی من با کدامین نوید به روزهای زیبای بارانی حرف بزند ، و به کدامین کلام گرم تکیه کند ؟؟ کاش این همه فکر موهوم مرا به چند قطره اشک نزدیکتر می کرد . انگار خدا هم به خواب رفته است .

همه چیز تمام شد ؟  کاش فردا صبح یک نسیم ملایم مرا بازگرداند . چقدر خسته ام و هیچ کس نمی داند . مادرم در خواب است ؛ کاش بیدار بود بلکه

نیمه شب است . همه ی مردم شهر به خواب رفته اند و فردا روز دلگیری است .

این روزها کمتر صدایم می کنند و صدای مردم برایم عادت شده است و کاش می دانستم چرا چشمان من که به یک آسمان بارانی زل زده بود برای راننده ی تاکسی احمقانه و عجیب به نظر می آمد !؟

کاش یک نفر با من حرف می زد . انگار چندین سال گذشته و سالهاست با کسی حرف نزده ام .

چقدر برایم عادت شده بود ……

کاش فردا صبح چشمان شیطنت آمیز یک گنجشک فراری مرا بازگرداند . خسته ام و هیچ کس نمی داند . انگار همه ی اهالی زمین به خواب رفته اند و من به دنبال همه ی آدمهای روی زمین می دوم و هیچ کس برای من نمی ایستد و من تنها مانده ام . این بار هیچ چیز تاثیر نداشت . حتی نوشیدن چند لیوان آب . در آینه نگاه کردم ، چقدر چهره ام خسته بود .

انگار صد سال نخوابیده ام . در فضای آرام تنهایی خودم همه را ( و شاید تنها خودم را ) صدا زدم ، صدایم در خالی خلوت تنهایی ام عجیب پیچید ولی هیچ کس نشنید

چقدر برایم عادت شده بود           و هـــــــــــیچ تقصیری ندارنـــــــــــد     .

و این پژواک صدای تنهایی ام ، جزای من است .

چقدر خسته ام ؛ و هیــــــــچ کس نمی داند …………


کلاغ آسمان
   -  31 فروردین 83                                      برای :  هیچ کس        

          

                                  فردا

 

آی امروز !

 فردایی هم هست ...

و خورشیدی هم .

فردا که خدا به زمین خواهد آمد و با من حرف خواهد زد .

و تمام گلایه هایی که از من دارد را فراموش خواهد کرد !

                  و بر سر من دست خواهد کشید ،

و بوسه ای بر پیشانی من خواهد زد ؛

من ، در دامانش خواهم گریست ...

 

فردایی هم هست ...

من کاسه ی آبی خواهم آورد و به تو خواهم گفت :  نگاه کن !

تو به آب داخل کاسه که از لرزش دستان من مواج است ، نگاه خواهی کرد ؛

               کاسه ی آب از دست من به زمین خواهد افتاد ! 

و از این آب رودی جاری خواهد شد

 که از تولد خدا به امروز زلال ترین رود خواهد بود ...

من و تو در آن رود غرق خواهیم شد و از اشک ماهی ها و صدای تنهایی خدا

                              چیزها خواهیم فهمید ...

و تمام گذشته که مثل بادی بی رمق از کنار ما گذشت پشت کوه پنهان خواهد شد

و هیچ کس خاطره ی فساد گل سرخ و سراب دوردست زمان را برای ما باز نخواهد گفت ؛ و ما هیچ چیز را به یاد نخواهیم آورد ..............

برای تو دنیایی از تمام آبی ها خواهم ساخت که در آن تنهایی و دلتنگی واژه ی

                          بی مفهومی اســــت ...

 

                          آی امروز !   فردایی هم هست ...

                          آی سرما !    گرمایی هم هست ...

 

 

از: کلاغ آسمان                                               برای : ........

 

اصفهان –  فروردین 83