فریاد می زنم ، زمزمه ای نمی شنوی
سکوت می کنم ، دلتنگ صدای منی
لحظه ای نمی مانی ، دلواپس راه رفته ای
می مانی و راه نرفته را نمی بینی
خورشید را نمی یابی ، گلایه مند آسمانی
ماه را می بینی ، به خواب می روی .
فریاد می زنم ، زمزمه ای نمی شنوی ..
نگو که ساکتم و تشنه ی شنیدنی
نگاه می کنم ، چشم می بندی
نگاه نمی کنم ، شاکی چشمان منی
می خندم ، نمی خندی
نگو که دلتنگ خنده های منی
خاموشی ، جای دیگر سیر می کنی
نگو که از سکوت لحظه ها می شکنی
نگو که همراهی و همسفر راه پیمودنی
نه ! خسته ای و مشتاق آرمیدنی
شکوه بهانه می کنی و شاکی قلب منی
نگو که هر چه می گویم هیچ نمی فهمی !
ک . آسمان
مهر هشتا د و چهار
نگو که همراهی و همسفر راه پیمودنی
نه ! خسته ای و مشتاق آرمیدنی
شکوه بهانه می کنی و شاکی قلب منی
نگو که هر چه می گویم هیچ نمی فهمی !
حرف نمی زنم که نگویی : خوش خیالی ..
سلام عزیزم خوبی؟
آره راست می گی
البته در باره ی تاریخ ، ریاضیات و فیزیک هم مقاله دارم
ولی حالا بزار دو تا نجومی باحاله دیگه بنویسم. میرم بعد چهارم و نسبیت. بقیه شم خدا بزرگه. راستی لینکتو می زارم تو وبلاگم. اگه خواستی توهم بزار
ممنون مهدی جان . امیدوارم در راهی که در پیش گرفتی موفق باشی .
خوب میدانم از چه میگویی
باری نمیدانم چه بگویم
جواب تو را ای خسته ی نومید
از کجا بیارم و چگونه بگویم ؟؟؟
هیچ هم نگویی می فهمم که می فهمی و میدانی !
می دانم عزیز ..
سلام دوست قدیمی ... منو یادت هست ؟؟؟؟
می دونم چه دردی داری .... می دونم چقدر سخته .... و تنها راه رفتن نیست ....