-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1383 19:14
با توجه به اینکه تعدادی از خوانندگان وب لاگ کلاغ آسمان لطف کرده و برای بنده نامه نوشتند : 1 – باید بسیار تشکر کنم از عزیزانی که نسبت به کلاغ آسمان لطف داشته و همیشه همراه بوده و هستند . 2 – وب سایت کلاغ آسمان مدتی است که در حال تعمیر و بازسازی است و البته مربوط به مدیریت سایت هم نیست و مشکل از سِرور مربوطه بوده و امید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1383 16:52
نیمه شب است و هیچ صدایی به گوش نمی رسد و هیچ رنگی به چشم نمی آید و هیچ چیز مرا از هیچ نمی رهاند . گاه گاه صدای تکراری امتداد خیابان … من ، یک ورق کاغذ ، یک خودکار و هیچ . من در این فکرهای مبهم و محو به هیچ کجا نمی رسم . می دانم ! و این فکرهای تکراری و افسرده ی من مرا به چیزی غیر از خواب نمی کشاند . عجیب دلم می خواهد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 02:14
فردا آی امروز ! فردایی هم هست ... و خورشیدی هم . فردا که خدا به زمین خواهد آمد و با من حرف خواهد زد . و تمام گلایه هایی که از من دارد را فراموش خواهد کرد ! و بر سر من دست خواهد کشید ، و بوسه ای بر پیشانی من خواهد زد ؛ من ، در دامانش خواهم گریست ... فردایی هم هست ... من کاسه ی آبی خواهم آورد و به تو خواهم گفت : نگاه کن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 16:25
صدا کن مرا ، صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید ... برای : ........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 16:10
سلام خوشحالم که هنوز کسانی هستند که بیان و اینجا سری بزنند ... از همه ی کسانی که پیغام برای من میگذارن واقعا تشکر می کنم . از همتون ممنون . در ضمن اگر کسی مایل که لوگوی وب لاگ یا وب سایت در این وبلاگ و یا سایت کلاغ قرار داده بشه ، آدرس وبلاگ رو به من بده تا در صورت امکان براش در وب لاگ قرار بدم . با تشکر ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1383 12:34
همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه ! گریز گاهی گردد . آی عشق آی عشق چهره ی آبیت پیدا نیست . و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی ، نه شور شعله بر سرمای درون ... آی عشق آی عشق چهره ی سرخت پیدا نیست . غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن و دنج رهایی بر گریز حضور . سیاهی بر آرامش آبی و سبزه ی برگچه بر ارغوان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 20:59
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت . روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست ..... روزی که دیگر درخانه هاشان را نمی بندند ؛ قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است . روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی . روزی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 14:03
سلام . سلام به تو ، سلام به همه . این نامه ی خداحافظی رو هر کی طی این دو سال با من کلامی حرف زد می خونه . این دفعه خیلی ساده می نویسم . ساده تر از همیشه ، تا بلکه همین یه دفعه حرف من رو بفهمید . نه ! این دفعه توی قالب شعر حرف نمی زنم ، این دفعه صریح تر از همیشه حرف می زنم ، هر چی باشه دیگه نه از من خبری خواهید داشت و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 11:32
چیزی در حال اتفاق افتادن است ... و نمی فهمند ... و هیچ فرصتی نیست ........... دلم گرفته دلم عجیب گرفته است ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 12:41
دیروز صبح یکی از بچه ها خود کشی کرد ... خودش رو دار زد ! من حتی فکرش رو نمی تونم بکنم ! البته از دوستان من نبود اما می شناختمش ...... و عجیب روز سیاهی بود ...... و زندگی همچنان در همان جریان همیشه ... و من پر از سوال ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 12:31
من اگر برخیزم ... تو اگر بر خیزی ... همه بر می خیزند ...!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 02:30
شاید این چند روزه بهتر باشه چیزی ننویسم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1382 19:47
به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا ، پر قاصدهایی است که خبر می آرند ، از گل واشده دورترین بوته خاک . روی شن ها هم ، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 23:34
دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته است. و هیچ چیز ، نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ، نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست، نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند. و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد." نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد : "چه سیب های قشنگی !...
-
...
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 23:29
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت ، شیر خدا و رستم دستانم آرزوست ...
-
هزار تا نقطه جلوش یه علامت تعجب !
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 11:19
باز آمدم . هنوز همه چیز مثل سابق ! بدون کوچکترین تغییری ! من ، آدمها ، انسانها ، کائنات ، .... و هنوز آسمان و ابرها هنوز در جریان و بیابان که چه نزدیک و دریا در خیال و من روی زمین و باران هم گاهی . کوه هایی که همیشه از پشت غبار می بینمشان و همیشه پشت مه و چه تاریک و چه دلگیر و مظهر هیچ ! چه عجیب ! کوه مظهر هیچ ! چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 18:45
از همه ی عزیزانی که پیغام گذاشتن واقعا تشکر می کنم راجع به لینکی که برای سایت کلاغ گذاشتم که روش نوشته شده کلیک کنید! باید عرض کنم به دلیل مشکلی که وجود داشت و در صدد رفع اون مشکل هستم فعلا روی عکس پائینیش یعنی عکس اون کلاغ کلیک کنید تا وارد سایت بشید . از همه ممنونم ... به امید باران .........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 12:27
قسمتهای دیگری از وب سایت راه اندازی شد .... : www.kalagh.hatesit.com
-
...
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 12:25
و این جمله را از سهراب لحظه به لحظه برای خود زمزمه می کنم که دوستی به یادم آورد : وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت ... و چه پر معنا ! و چه وسیع ....... و چه عجیب ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 10:38
بعد از اینکه یک ماه سکوت کردم .... باز آمدم ... وب سایت من راه اندازی شد : www.kalagh.hatesit.com
-
سیاه کوچکم ! بخوان ...
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 19:36
کلاغ لکه ننگِنی بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و نا موزونش ، خراشی بود بر صورت حساس . با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست . صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید . کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را . کلاغ از کائنات گله داشت . کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت نازیبایی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 22:10
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژهای در قفس است ...