شاید بشود با یک نگاه همه چیز را از یاد برد و با یک نگاه همه چیز را فهمید .

در آن نگاه ، آن نگاه خسته واژه هایی شناورند که شاید تا به حال به زبان نیامده باشند . واژه هایی که همیشه باید پنهان شوند . واژه هایی که همیشه باید فراموش شوند .   نه ! شکایتی نیست هنوز می شود یک نفس عمیق کشید و کمی از بغض را به قرض داد به فضا . هنوز می توانی به یک ستاره که نمی دانی متعلق به چشمان کیست زل بزنی و از نور آن چشمانت خسته شود و تا صبح به خواب بروی .   به کدامین صبح با نور آفتاب روی پلک های من خواهی نشست ؟  و امشب هیچ کار نمی توان کرد    نگاه ؟  نفس عمیق ؟

زل زدن به یک ستاره ی بی هویت ؟ فریاد ؟  گریه ؟  نه  !  انگار تسکینی برای این سکوت دردناک نیست .  برای همیشه بودن ، تا همیشه باید صبر کرد

   برای عشق ، همیشه باید عاشق بود . برای

و موسیقی این لحظات در همه ی خاطرات من جای خواهد گرفت و بوی این ساعت ها در مشام یک عمر خواهد ماند .

             زندگی همیشه برای لحظات خاص در جریان است

باید عادت کرد . خورشید هیچ گاه زود تر از غروب ماه طلوع نمی کند .

باید عادت کرد   هرچند که سخت باشد . باید فهمید ، باید فکر کرد و چند دقیقه آرام نشست و به لذت یک روز خوب فکر کرد

باید آزاد بود و فکر را آزاد گذاشت و به رویا مجال داد .

 باید عادت کرد    رود هر روز کم آب تر می شود .

باید به امید ، یک لیوان آب را نوشید . باید به ستاره به عشق چشم دوخت .

باید به نگاه به آرزو فکر کرد . نباید از یک سد مایوس شد . باید از موسیقی درسها آموخت . باید از کلاغ ، اندیشه کرد .

باید از عشق به فاصله رسید . باید از عاشق به خدا رسید .

باید عاشق بود و فاصله را فهمید . باید عاشق بود و طعم تلخ انتظار را چشید .

هــــــــــــیـــــــــچ   نباید  گفـــــت  …….

بایـــــــــــد منتـــــــــظر بـــــــــــــود

 

از : ک . آسمان

11/4/83