سلام .

سلام به تو ، سلام به همه .

این نامه ی خداحافظی رو هر کی طی این دو سال با من کلامی حرف زد می خونه . این دفعه خیلی ساده می نویسم . ساده تر از همیشه ، تا بلکه همین یه دفعه حرف من رو بفهمید . نه ! این دفعه توی قالب شعر حرف نمی زنم ، این دفعه صریح تر از همیشه حرف می زنم ، هر چی باشه دیگه نه از من خبری خواهید داشت و نه ........... هیچ .

من دارم از بین شما ، از کنار تو می رم . از کنار شما هایی که خوتون می دونید چی کسانی هستید . از کنار تویی که خودت می دونی کی هستی . ( و این تو همه اند ... )

دلم نمی خواد فکر کنی ( کنید !!!! ) خیلی راحت دارم این کار رو می کنم . منظورم رفتن و دیگه بر نگشتنه !  منم یه آدمم ، نه یه سنگ ! و نه واقعا یک کلاغ ( که می دونی کلاغ کیه) . نه ! باید با واقعیت رو برو شد . من یه آدمم ... پس دل دارم و در نتیجه بعد از مدتی که شاید به کسی یا به کسانی عادت کرده ام ( و حتی شاید بهشون دل بستم ..... ) برام کار آسونی نیست که برای همیشه ترکش کنم . اما باید باور کنی ( کنید ...! ) که خودت خواستی . و طی این دو سال با هر کی کلامی حرف زدم ، هر چی صریح تر حرف زدم ، پنهان تر ، خاموش تر ، و مبهم تر حرف زد ! هر چه گرم تر بودم ، همیشه سردی لحنش رو حس می کردم . و من واقعا با یه هدف پاک اومدم . ولی هیچ کس نفهمید که هستم .

و هیچ کس برای هیچ چیز هیچ ارزشی قائل نبود ! و هیچ کس هیچ چیز از هرچه می گفتم نمی فهمید .  و حتما همه پیش خودشون می گفتن که ........

و بارها برای هر کس این قسم رو خوردم که یک کلام دروغ بهش نگفتم ! باز هم همون سوگند رو یاد می کنم .

با هر کس حرف زدم ، دچار مشغله های فکری خاصی بود که من خیلی وقتا دچار اون افکار نبودم ! و هر کس تنها و تنها به احساس ، فکر و عقیده ی خودش فکر می کرد ! و هیچ کس فکر نکرد که شاید باید کمی گرم تر بود . و هیچ کس نفهمید که دوست یعنی چه ....  و هیچ کس نفهمید که من از دوست چه منظوری دارم ! 

من دارم میرم عزیز ( عزیزان ) برای همیشه شاید ، و شاید برای یه مدت طولانی . که بهرحال اگر هم روزی برگردم دیگه به این خود الانم بر نمی گردم . و دیگه به این حرف ها و این حس و ....   من میرم تا دیگه برای کسی حرفی نزنم که خارج از منطق ، عقل و نظر اون شخص باشه ....  و من میرم تا بلکه پشیمون بشن اونایی که خیلی چیزا می خواستن بگن و عجیب براشون سخت بود . وشاید هم پشیمون نشن اونایی که همیشه منتظر بقیه می موندن و هیچ نمی گفتن ....  برای حرف زدن ، حرف زیاد هست عزیز دل ...  اما افسوس که دلم اهل شکایت نیست  و البته سکوتم هم از رضایت نیست .

اما من هیچ شکوه ای از هیچ کس ندارم . من میرم تا بلکه خیلی ها که خودشون می دونن حالا بفهمن که من چی می گفتم ! و کسانی که هر چه می گفتم باور نداشتند و کسانی که خیلی چیزایی که شاید حالا بفهمن با ارزش بوده و می گفتم رو از کنارش بی اعتنا می گذشتند .....   و هیچ کس زبانش برای گفتن نچرخید و من به هر کس حق دادم ... و سکوت کردم و همراهی کردم و با اشک هر کس گریستم و در بدترین شرایط با شادی هاشان خندیدم  .  و در حالی که شاید مدت ها بود از ذهنشان رفته بودم ، گاهی هر شب و هر روز در فکرشان بودم  ...  " من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم ......... "

و چه خوب بود که دانه های دلشان پیدا بود .........

به هر حال دلهاشان پر موسیقی باد ........

من بی سیبی خشنودم و به بوییدن گل بابونه ......

و به یک آسمان آبی و به یک باران و به یک شنیدن قار قار کلاغ  ....

من به یک آینه یک بستگی " پاک " قناعت داشتم ...............

کاش می فهمیدند ....  و اگر می فهمیدند شاید کلامی حرف می زدند ......

من رفتم . ای شماهایی که می دانید که هستید ، به فکر یک زندگی شاد تر ، باز تر ، و بلکه صریح تر باشید . دیگر قار قار کلاغ شنیده نخواهد شد ، پس صبح ها محض رضای خدا به آسمان نگاه کن .....! و هر روز در آینه ببین که هستی و به دنبال چه .....

ای شمایی که همه به دنبال احساس بودید ، و همه به دنبال دوستی ، و همه به دنبال یک دلبستگی پاک ....  و شماهایی که همه از یکنواختی رنج می بردید و به دنبال هوای تازه می گشتید ( طبق آنچه خود می گفتید !!!!! ) . من رفتم .  با سری بالا رو به آسمان و صریح تر به دنبال آنچه می خواستید بگردید ......... من که هر چه فریاد زدم ، ای سبدهاتان پر خواب ، سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید هیچ کس نفهمید چه می گویم و لبخندی سرد و گذشتن و گذشتن و گذشتن .... 

من رفتم ، می روم جایز نیست . من رفتم ( و هیچ نگفتم ........! )

 امیدوارم همین یک دفعه فهمیده باشید که چه می گویم .........

" باید امشب بروم .

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ، حرفی از جنس زمان نشنیدم .

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود ،

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد ،

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ...........!

 

با آرزوی روزهایی بسیار خوب و شاد و پر از پیروزی ...

و لبهایی پر از لبخند ، و دلهایی پر از آبی ها ، برای شما .

به امید باران .

خدانگهدار ...

19 / 11 / 82