آسمان ،آبی تر ،
آب . آبی تر ،
من در ایوانم ، رعنا سر حوض.

رخت می شوید رعنا .
برگ ها می ریزد.
مادرم صبحی می گفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست.

زن همسایه در پنجره اش ، تور می بافد ، می خواند.
من "ودا" می خوانم ، گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ، مرغی ، ابری.

آفتابی یکدست .
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پیدا شده اند.
من اناری را ،می کنم دانه ، به دل می گویم :
خوب بود این مردم ، دانه های دلشان پیدا بود.

می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم .
مادرم می خندد.
رعنا هم.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا کمونیست جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:34 ب.ظ

salam
bebin ye kari nakon ke khoone to va rana ro ba ham berizamaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa

پردیس یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:29 ب.ظ

sohrab hamishe mano be sookoote zohre hayat dar tabestan mibare((hamishe)) .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد